تقریبا مطمئنم که دیگه کسی اینجا نمیاد
دنیای این روزای ادما خیلی پیچیده تر و سخت تر از قبل شده
بلاگفا تقریبا به فراموشی سپرده شده،اینستاگرام و توئیتر جذابیت بیشتری برامون داره
اگه کسی هست هنوز اعلام حضور کنه برای ارتباط در اینستاگرام
به خواست خودم از لحظه اول بیهوش شدم که دردسر اپیدورال و نداشته باشم
بعد از 3 ماه دارم راه میرم و از این موضوع واقعا خوشحالم،دلم میخواد برگردم به روزای پر کار قبل و هر روز با دوقلوها باشم و دیگه ازشون جدا نشم
البته اصلا دلم برای زندگی مشترک با باباشون تنگ نشده ولی مجبورم به خاطر بچه هام چند هفته دیگه برگردم
باباشون قول داده فردا قبل رفتنم بیارتشون پیشم ولی مطمئن نیستم که میاره یا نه،فردا ساعت 12 میرم بیمارستان.
دفه های قبلی انقدر نمیترسیدم ولی الان بدجوری ترس برم داشته،صبح شنبه میرم برای عمل
الان دیگه انقدر شکاف بینمون زیادشده که نه میشه و نه میخوام که چیزی درست بشه فقط دارم برمیگردم به خاطر بچه هام و شاد بودنشون با اینکه هنوز خیلی کوچیکن ولی وقتی پیش منو باباشون با هم هستم خوشحالی از چشماشون معلومه.
هفته دیگه همین موقع تو اتاق عملم یا اوردنم بیرون،دلم میخواد زودتر راه برم.
همه ارشیومو پاک کردم،دوباره از نو مینویسم
کسی اینجا میاد که خبر مادر شدنمو بهش بدم؟
دلم ميخواد بازم بنويسم
فقط اينبار از حس مادري شروع كنم كه تا كمتر از 1 ماه ديكه تجربش ميكنم
weblog Closed