یاد داشت های من

تقریبا مطمئنم که دیگه کسی اینجا نمیاد

دنیای این روزای ادما خیلی پیچیده تر و سخت تر از قبل شده

بلاگفا تقریبا به فراموشی سپرده شده،اینستاگرام و توئیتر جذابیت بیشتری برامون داره

اگه کسی هست هنوز اعلام حضور کنه برای ارتباط در اینستاگرام

 

 

 

 

 

Continue | | دوشنبه دهم شهریور ۱۳۹۹
عمل سخت بود،ولی نه به سختیه عمل قبلی

به خواست خودم از لحظه اول بیهوش شدم که دردسر اپیدورال و نداشته باشم

بعد از 3 ماه دارم راه میرم و از این موضوع واقعا خوشحالم،دلم میخواد برگردم به روزای پر کار قبل و هر روز با دوقلوها باشم و دیگه ازشون جدا نشم

البته اصلا دلم برای زندگی مشترک با باباشون تنگ نشده ولی مجبورم به خاطر بچه هام چند هفته دیگه برگردم

 

 

 

 

Continue | | دوشنبه سی ام مرداد ۱۳۹۶
حال بدی که الان دارم و با هیچی نمیتونم توصیف کنم،امروز صبح با بچه هام خداحافظی کردم تا یکشنبه شب که بتونم دوباره ببینمشون،واقعا حالم خرابه.

باباشون قول داده فردا قبل رفتنم بیارتشون پیشم ولی مطمئن نیستم که میاره یا نه،فردا ساعت 12 میرم بیمارستان.

دفه های قبلی انقدر نمیترسیدم ولی الان بدجوری ترس برم داشته،صبح شنبه میرم برای عمل

 

 

 

 

 

Continue | | پنجشنبه بیست و ششم مرداد ۱۳۹۶
روزی که میخواستم ازدواج کنم میدونستم خیلی هم با هم جور نیستم ولی نه تا این حد.

الان دیگه انقدر شکاف بینمون زیادشده که نه میشه و نه میخوام که چیزی درست بشه فقط دارم برمیگردم به خاطر بچه هام و شاد بودنشون با اینکه هنوز خیلی کوچیکن ولی وقتی پیش منو باباشون با هم هستم خوشحالی از چشماشون معلومه.

هفته دیگه همین موقع تو اتاق عملم یا اوردنم بیرون،دلم میخواد زودتر راه برم.

 

 

 

 

Continue | | شنبه بیست و یکم مرداد ۱۳۹۶
 

 

همه ارشیومو پاک کردم،دوباره از نو مینویسم

 

 

 

 

Continue | | چهارشنبه هجدهم مرداد ۱۳۹۶
 

 

کسی اینجا میاد که خبر مادر شدنمو بهش بدم؟

 

 

 

Continue | | جمعه دوازدهم شهریور ۱۳۹۵
خيلي وقته كه ديكه كسي اينجا نمياد

دلم ميخواد بازم بنويسم

فقط اينبار از حس مادري شروع كنم كه تا كمتر از 1 ماه ديكه تجربش ميكنم

 

 

 

 

Continue | | جمعه بیستم فروردین ۱۳۹۵
.
Continue | | شنبه هفدهم بهمن ۱۳۹۴


weblog Closed



Continue | | پنجشنبه بیست و چهارم بهمن ۱۳۹۲